Wednesday, September 16, 2009

هنرپیشه ماه از استاد شهریار_ یادش گرامی باد

سرکشد ماه به سیمین اندام /چون پریوش صنمی کز لب بام
برجهد تا به خود آیی ناگاه /ماه چون جادوی بابل از چاه
توری هاله به چهر دلبند/ موج نیلیش به سیمینه پرند
آستان شب از او نورانی /داستان شب از او طولانی
به تماشا همه را وادارد /یکجهان محو تماشا دارد
نهد آهسته و محجوبانه /پای در صحن تماشاخانه
چند گامی که خرامد نزدیک /سرکند زهره نوای موزیک

Saturday, September 12, 2009

دوبا ره مهر

سلام دوستای نازنین..بر و بچه های ورودی 85 دانشگاه الزهرا...
حالتون چطوره؟ترم جدید هم داره شروع میشه و میریم که یه آغاز دوباره رو در کنار هم تجربه کنیم.تا چشم به هم بزنیم این ترم هم تموم میشه و فقط خاطره هاش می مونه.کاش این ترم همه با هم تلاش کنیم حالا که سال آخر کنار هم بودنه قدر بدونیم و از تک تک لحظاتش استفاده کنیم و بهترین لحظات رو خلق کنیم...
من که هرچی توی این مدت گلومو پاره کردم و گفتم بابا جون شما دانشجویید نه دانش آموز انگا رروی بعضیها اثر نکرد چون باز هم اول مهر پا شدن رفتن دانشگاه..خواهشن بیاین جوونمردی کنین و این ترم با هم متحد و یکرنگ باشین و 4 مهر که میشه شنبه همو ببینیم.امیدوارم این ترم به خودمون و بقیه ثابت کنیم خیلی چیزها رو...
دوستدار همه ی شما
حدیث

Monday, September 7, 2009

شعری از استاد شهریار

پروانه به حال تو دل شمع بسوزد تنها نه دل شمع دل جمع بسوزد

امشب گله ات خارج از اندازه شد ای دخت وز آتش تو داغ دلم تازه شد ای دخت
چونین جگر داغ زده لاله ندارد مخروش که پروانه چنین ناله ندارد
از ناله تو اشک من آمیخته با خون ای سینه مجروح الا ای نی محزون
دل می شکنی باز به آواز شکسته ای وای چه سوزی است در این ساز شکسته
پرورده به دامان غمت دایه حسرت این نوگل پژمان من ای مایه حسرت
پروانه زآهت جگر سنگ گدازد با سوز تو آخر دل بیچاره چه سازد
امشب چه شد آخر که نگیری دمی آرام ای اختر برتافته ای دختر ناکام
از نوحه دل انجمنی غمزده کردی بنگر چه به آن مادر ماتمزده کردی
یک نوگل پژمرده بسوزد چمنی را کافسرده دل افسرده کند انجمنی را
بعد از تو به گلزار طرب باد، وزان شد وز باد وزان گلشن آمال خزان شد
پروانه دگر بعد تو با شمع ستیزد در ماتم تو شمع طرب اشک بریزد
بعد از تو رود خرمن عاشق همه بر باد بعد از تو دگر عشق و جوانی رود از یاد
بعد از تو دگر بغض بگیرد گلوی نای بیرون نجهد از گلوی نای بجز وای
بعد از تو می اندر قدح ما همه خون شد پیمانه چو نوبت به تو افتاد نگون شد
از قهر نهالان گل آشوب بپاشد یکباره چمن مجلس ترحیم و عزا شد
طوفان بلا از همه سو باد برانگیخت ابر آمد و سیلاب غم از دیده فرو ریخت
شمع و مه و خورشید شد از آه تو خاموش چون زلف سیاه تو شد آفاق سیه پوش
خوبان مصیبت زده گیسو همه کندند گیسو همه کندند و به خاک تو فکندند
این چرخ پر از کینه دل صاف ندارد وارون تر از این باد که انصاف ندارد
صیاد صفت خم شده دائم به کمین است این پیر کماندار ندانم به چه دین است
با آهوی مشکین من ای چرخ امانی ای سخت کمان دست نگهدار زمانی
این سینه سرور دل عشاق حزین است آن سینه که مستوجب تیر است نه این است
این قلب شکسته است و در او غیر خدا نیست یک لحظه خدا از دل بشکسته جدا نیست
این شمع به کاشانه ما هم زده آتش دانم چه کشیدی تو از این شعله سرکش
من نیز در این سینه دل غمزده دارم من نیز در این شهر یکی گمشده دارم
او رفت که آتش زند آه تو به جانم او رفت که من معنی گفتار تو دانم
دوستان عزیز این ابیات از قسمت دوم شعری از استاد شهریار به نام «روح پروانه» انتخاب شده؛ برای مطالعه متن کامل ابیات می توانید به دیوان ایشان مراجه کنید.