My condolences and congratulations I don’t know why and how I became dumb for such a long time!!!! Anyhow, if I don’t say “Hello” and “Goodbye”, “How are YOU?” and “What’s up?”, while we are sitting beside one another, it’s because my hear t is talking.
What does she say?!!!! Beats me! I just receive a bumping sound AND a GOOOOOOOOOOOOOOOOOOOD feeling of being along. I’ve learned and am learning a lot from you.
معلم پای تخته داد ميزد صورتش از خشم گلگون بود و دستانش به زير پوششی از گرد پنهان بود ولی آخر کلاسيها لواشک بين خود تقسيم می کردند وآن يکی در گوشهای ديگر «جوانان» را ورق می زد.
برای اينکه بيخود هایو هو می کرد و با آن شور بیپايان تساويهای جبری را نشان میداد با خطی خوانا بروی تختهای کز ظلمتی تاريک غمگين بود تساوی را چنين بنوشت : يک با يک برابر است از ميان جمع شاگردان يکیبرخاست ؛ هميشه يک نفر بايد بپاخيزد...
به آرامی سخن سر داد:
تساوی اشتباهی فاحش و محض است نگاه بچهها ناگه به يک سو خيره گشت و معلم مات بر جا ماند و او پرسيد: اگر يک فرد انسان، واحد يک بود آيا يک با يک برابر بود؟ سکوت مدهوشی بود و سوالی سخت معلم خشمگين فرياد زد آری برابر بود و او با پوزخندی گفت:
اگر يک فرد انسان واحد يک بود آنکه زور و زر به دامن داشت بالا بود و آنکه قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت پايين بود؟ اگر يک فرد انسان واحد يک بود آنکه صورت نقره گون، چون قرص مه میداشت بالا بود وآن سيه چرده که می ناليد پايين بود؟ اگر يک فرد انسان واحد يک بود اين تساوی زير و رو می شد حال میپرسم يک اگر با يک برابر بود نان و مال مفتخواران از کجا آماده میگرديد؟ يا چهکس ديوار چينها را بنا میکرد؟ يک اگر با يک برابر بود پس که پشتش زير بار فقر خم میگشت؟ يا که زير ضربه شلاق له میگشت؟ يک اگر با يک برابر بود پس چهکس آزادگان را در قفس میکرد؟ معلم نالهآسا گفت:
بچهها در جزوههای خويش بنويسيد:
يک با يک برابر نيست.......